جدول جو
جدول جو

معنی بزم دار - جستجوی لغت در جدول جو

بزم دار
(مِ رَ دَ / دِ)
بزم ساز. مجلس دار. مجلس آرا:
از آن بزم داران که من داشتم
وزیشان سر خود برافراشتم.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد دار
تصویر باد دار
پرباد، دارای باد مثلاً لاستیک باددار، بادآور، نفخ آور، دارای ورم، آماس کرده، کنایه از شخص متکبر و خودپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوی دار
تصویر بوی دار
دارای بو، آنچه دارای بو باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم دار
تصویر گرم دار
غصه دار، اندهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
گناهکار، خطاکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیل دار
تصویر بیل دار
کارگر ساختمان یا کشاورز که با بیل کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخم دار
تصویر زخم دار
زخمی، مجروح، کسی که زخم و جراحتی در بدن دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم دار
تصویر نیم دار
لباسی که مدتی بر تن کرده باشند، کارکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزم آرا
تصویر بزم آرا
کسی که مجلس عیش و عشرت و بزم را می آراید، آنکه مجلس عیش و مهمانی را زینت می دهد، بزم آراینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم دار
تصویر شکم دار
پرخور، ویژگی کسی که شکم بزرگ دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزم کار
تصویر رزم کار
رزمآور، جنگاور، جنگجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فام دار
تصویر فام دار
وام دار، قرض دار، مدیون، برای مثال فام داران تو باشند همه شهر درست / نیست گیتی تهی از فام ده و فام گذار (سوزنی - لغتنامه - فام دار)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرم دار
تصویر جرم دار
گناهکار مجرم
فرهنگ لغت هوشیار
معاشرت کننده دوست رفیق: گرم دارانت ترا گوری کنند طعمه موران و مارانت کنند. (مثنوی) غصه دار اندوهگین: شب در آن حجره نشست آن گرم دار بر امید و عده آن یار غار... (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جام دار
تصویر جام دار
ساقی، پیاله دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم دار
تصویر نیم دار
کار کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام دار
تصویر نام دار
صاحب اسم ذواسم: (بدانیدکه نام دلیل است برنام دارونام دارازنام بی نیاز است. .)، دارای نام وشهرت مشهورمعروف: (باب پنجم درلطایف اشعارملوک کبار وسلاطین نامدار، {سروربزرگوار: اگر او نبودی چنین نامدار زلولو نکردی به پیشم نثار، پهلوان نامی: همه نامداران پرخاشجوی زخشکی بدریانهدندروی، نفیس مرغوب قیمتی (درصفت جامه گنج وغیره) : گه زمال طفل می زن لوتهای معتبر گه زسیم بیوه می خرجامه های نامدار. (عبدالرزاق اصفهانی بنقل راحه الصدور . 16 قزوینی. یادداشتها 192: 7)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزه دار
تصویر مزه دار
آنچه دارای مزه است، غذایی که دارای طعم خوش مزه است لذیذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزن دار
تصویر وزن دار
سنگین، ارزنده دارای وزن سنگین، پول تمام عیار
فرهنگ لغت هوشیار
سوکوار برموند شخصی که به مناسبت فوت یکی از نزدیکان سوگوار باشد ماتم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
گناهکار خطا کار مجرم. بزه کاری گناهکاری، عدوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزم آرا
تصویر بزم آرا
آنکه مجلس عیش و مهمانی را آرایش میکند بزم آرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
گناهکار، مجرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزم آرا
تصویر بزم آرا
آن که مجلس عیش و مهمانی را آرایش می کند، بزم آراینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وام دار
تصویر وام دار
بدهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وام دار
تصویر وام دار
مدیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
مجرم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برج دار
تصویر برج دار
Knobbed, Knobby
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
Cumbersome
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مزه دار
تصویر مزه دار
Flavored
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تیرهای افقی سقف اتاق و نعل درگاه، تیر بزرگ افقی میان سقف
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که در کنار بوته ی خیار یا لوبیا یا انگور فرو کنند تا
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از مزه دار
تصویر مزه دار
saborizado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برج دار
تصویر برج دار
бугристый , узловатый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
громоздкий
دیکشنری فارسی به روسی